رفتم شیرینی فروشی:به فروشنده میگم:این شیرینی کشمشیا لاش کیشمیش نداره چرا؟ میگه:مگه تو شیرینی ناپلئونی میخری لاش ناپلئون داره؟ بچه ها در ضمن اون کسایی که تو خونشون تلتکست دارن به صفحه 650 یه سر بزنن. هر کسی هم که عضو باشگاه پروازه یه نظر بده اسمشو با سنشو بنویسه. در ضمن اگه در فیس بوک کلمه ی باشگاه پرواز رو سرچ کنید می تونید ما رو پیدا کنید.(اگه در فیس بوک سرچ کردید بعد کلمه:14years-20 رو هم سرچ کنید.) ![]()
رفتم شیرینی فروشی:به فروشنده میگم:این شیرینی کشمشیا لاش کیشمیش نداره چرا؟ میگه:مگه تو شیرینی ناپلئونی میخری لاش ناپلئون داره؟ بچه ها در ضمن اون کسایی که تو خونشون تلتکست دارن به صفحه 650 یه سر بزنن. هر کسی هم که عضو باشگاه پروازه یه نظر بده اسمشو با سنشو بنویسه. در ضمن اگه در فیس بوک کلمه ی باشگاه پرواز رو سرچ کنید می تونید ما رو پیدا کنید.(اگه در فیس بوک سرچ کردید بعد کلمه:14years-20 رو هم سرچ کنید.) ![]()
رفتم شیرینی فروشی:به فروشنده میگم:این شیرینی کشمشیا لاش کیشمیش نداره چرا؟ میگه:مگه تو شیرینی ناپلئونی میخری لاش ناپلئون داره؟ بچه ها در ضمن اون کسایی که تو خونشون تلتکست دارن به صفحه 650 یه سر بزنن. هر کسی هم که عضو باشگاه پروازه یه نظر بده اسمشو با سنشو بنویسه. در ضمن اگه در فیس بوک کلمه ی باشگاه پرواز رو سرچ کنید می تونید ما رو پیدا کنید.(اگه در فیس بوک سرچ کردید بعد کلمه:14years-20 رو هم سرچ کنید.) ![]()
شنبه 25 خرداد 1392
محمد
:: 19:28 :: نويسنده : بارون : اشکهای بی قراری ابر...شکنندست...ارامش بخشه... برف : مثل یه دل پاک و سفید...تنها تجربم ازش ندیدن عشقم به علت تعطیلی هاش بود... دروغ : باختن تمام عمر زندگی...گاهی تنها علت یک دروغ سادست... صداقت : اولین فصل کتاب عشق... تنهایی : خدایا تو تنهاتر از منی؟میبینی درد را؟... همدرد : کسی که حرفهای دلت به حرفهای دلش شباهت بسیار داره... جدایی : سخترین کار دنیا که به اجبار انجام میگیرد... عشق : گاه شیرین و گاه تلخ،احساس های درناک و گاهی بهترین احساس زندگی... شنبه 25 خرداد 1392
محمد
:: 19:17 :: نويسنده : وقتی نمیدونی دلتنگتم وقتی نمیدونی یکی داره واسه دیدنت همه عمرشو میده وقتی نمیدونی شدی دنیای کسی که تو رو میخواد وقتی نمیدونی وقتی ازش دوری چه دردهایی رو تحمل میکنه وقتی نمیدونی مثل الکل داره ناپدید میشه چرا که دلش برات تنگ شده وقتی نمیدونی که اینارو نمیدونی... سخته بتونم زندگی کنم سخته توی بهشت ،جهنم ببینی... سخته دیگه کنارت نباشم و اروم بگیرم سخته مثل یه ادم ساده زندگی کنم! سخته مثل پاییز خشک بشی و بباری هرشب سخته توی بهار بوی پاییز بدی... سخته بخوای بری و فراموشش کنی ولی به جای فراموش کردن دلتنگش بشی... باور کن بدون تو زندگی برام بدتر از جهنمه... باور کن سخته عاشق باشی و دلشکسته ولی مرحم دردات کنارت نباشه... سخته...خیلی سخته... جمعه 24 خرداد 1392
:: 16:42 :: نويسنده : محمداگر برایت شعری عاشقانه بخوانم این شعر تا ابد با تو خواهد زیست حتی وقتی که من دیگر نباشم یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد شعر عاشقانه بیشتر از ادم ها میماند عاشقانت تو را ترک میکنند اما شعر عاشقانه همیشه با تو خواهد بود پس بگذار شعری برایت بخوانم شعری از اعماق جان و دل که مرا یاد تو اورد... شعری که همیشه با تو بماند........... جمعه 24 خرداد 1392
محمد
:: 16:35 :: نويسنده : چه کنم گر دلم هر روز و شب هوای با تو بودن میکنه؟ اخه این دل من معنای صبر رو نمیشناسه چه کنم که دیگه اشکای من نبارن واسه تو؟ ولی مگه طاقت داره این اشک...میمیره اگه نباره واسه تو چه کنم که دیگه جز یه ارزو ندارم تو سینه؟ که فقط یه بار دیگه ببینم روی ماهت رو دوباره واسه اومدنت تموم عمرمو میدم... اخه توی چشمای قشنگت رنگ عشق رو دیدم توی هفت اسمون تو تک ستاره من باش که تموم دل خوشی های منی... به خدا که بی تو زندگی برام هلاکه... جمعه 24 خرداد 1392
محمد
:: 16:16 :: نويسنده : او چه میدانست که من اینجا تنها میمانم؟... چه کسی فهمید که چشمان من هرشب میبارند؟... چه کسی غم پنهان شده چشمانم را درک میکند؟... چه کسی فهمید درد شبهای دلتنگی ام را؟... او چه می فهمید هوای سردبنودش را؟... او چه می فهمید درد حرفهایم را؟... چه کسی فهمید درد دستهای سرد بی کسی ام را؟... چه کسی همدم شد در شبهای بی کسی؟... او نیز نمی دانست... نمی دانست چه دردی در دل من پنهان گشته؟ او نیز نمی دانست...
جمعه 24 خرداد 1392
محمد
:: 16:9 :: نويسنده : نمیخواستم از پیشت برم نمیخواستم سهم من از عشق جدایی باشه نمیخواستم دوباره تنها بشم نمیخواستم... من تو رو برای همیشه باور کرده بودم من تو را تا اخر عمرم در یاد خواهم داشت و هرگز فراموشت نخواهم کرد... من در این دیار سرد دارم میسوزم اما برایم مهم نیست من فقط تو را میخواهم فقط تورا... من اون لبخند های زیبای تو را میخواهم من اون عصبانیت های ظاهریت را میخواهم من اون چشمان نازت را میخواهم... من فقط تو را میخواهم از تمام دنیا........فقط تو ....فقط تو.... جمعه 24 خرداد 1392
:: 15:51 :: نويسنده : محمد
من کجای جاده ام؟ کسی صدایم میکند! در دل تنگ من هنوز... صدای تو به گوش میرسد هنوز... دنیای ارامش من! هنوز صدایت میکند... هوای دل من هنوز... ابریست از دوری تو... چشمای سیاه من هنوز... باران دارد از ندیدنت... ای بهترین سرای من دلم بهانه تو دارد هنوز... دلم هوای بودنت را دارد هنوز... دلم بهانه ات میگیرد... جای تو خالیست روی چشمانم هنوز... کجایی؟ دلم هوای بودنت را دارد هنوز...
جمعه 24 خرداد 1392
محمد
:: 15:28 :: نويسنده : کجایی؟... کجایی که این دل برایت تنگ شده... روزها در امیدت شب شده... چشمانم در نبودت گریان شده... لحظه ها در نبودت سرد شده... غصه خوردن برایم عادت شده... زندگی بی تو برایم یک رنگ شده... خاطراتت در ذهن من ثبت شده... فکر نکردن به انها سخت شده... شب ها با فکر تو صبح شده...
![]() |
About![]()
من محمد پنجه علی هستم که 14 سال سن دارم. امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد و عضو بشین.
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 4682
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
Alternative content